نقش دین در شکل گیری قانون اساسی و کشور آمریکا
کسانی که اعلامیه استقلال را نوشتند (پدران بنیانگذار یا founding fathers) خود اشخاص متدین و معتقدی بودند. توماس جفرسون به عنوان نویسنده اصلی، معتقد بود خدایی که انسان را آفریده، آزادی را حق اساسی او قرار داده هم ردیف با حق حیات. خداوند به دینداری اجبار نکرده، در نتیجه انسانها هم در جایگاهی نیستند که دیگران را به عقیده ای وادار کنند. پدران بنیانگذار (یا به اختصار FF) اندیشمند و اهل مطالعه بودند.
از تاریخ آموختند حکومتهایی که قصد برپایی جامعه دینی دارند با محدود کردن آزادی محکوم به شکست هستند. آنها مسیح را یک معلم بزرگ میدانستند و نه فرزند خدا. روایت تثلیث را تنها تفسیر کلیسا میدیدند و نه بیشتر. جفرسون خود نیز گفته بود که شخص او به تنهایی یک فرقه دینیست. وظیفه پدران بنیانگذار برقراری تعادل و آشتی بین مسیحیان بسیار معتقد و لیبرالها بود. اندرسن مفهوم دیوار را مطرح کرد که بعدها دادگاه عالی چند بار به آن استناد کرد. دیواری بین کلیسا و حکومت. اما نه دیواری بین دین و سیاست.
پدران بنیانگذار بسیار دقت کردند تا در متن قانون و اعلامیه استقلال اشاره مستقیمی به خداوند مسیحیت نشود. بلکه هدف خدای ملت، خدایی متحد کننده بود. همینطور در اواخر قرن ١٨ در بیانیه ای اعلام کردند همه انسانها در برابر قانون برابر هستند و کسی به دلیل دینداری برتری ندارد. چند بار گروههای مسیحی تلاش کردند تا عنوان عیسی مسیح یا دین مسیحیت را به عنوان دین رسمی به شکل متمم به قانون اساسی اضافه کنند که موفق نبودند. هرگاه هم که رییس جمهور از God bless America استفاده میکند منظور یک خدای کلی است نه خاص خدای مسیحیت.
اعتقاد به آزادی و تفکر به عنوان یک حق آسمانی و خدادادی توسط همه پدران بنیانگذار به رسمیت شناخته میشد، اما بر سر اینکه آیا تنها دین میتواند سرچشمه اخلاقیات باشد دو دسته بودند. جفرسون در مخالفت با این ایده به ناخداباوران استناد میکرد که اصول اخلاقی در آنان همچنان بسیار قوی است.
در واقع علی رغم اینکه پدران بنیانگذار افراد بسیار دیندار و معتقدی بودند، قانون اساسی آمریکا به نوعی اولین قانون مدون سکولار بود. کلیساها در امر ترویج دین و تاثیرگذاری بر عموم آزاد بودند، اما شمشیر (قدرت) از آنها گرفته شده بود و از دید حکومت همه آنها برابر بودند. گروهی از مسیحیان هم به جدایی کلیسا از حکومت تمایل داشتند. این نگاه آنها نه جنبه سیاسی، بلکه تلفیق در حکومت را عامل فساد دین میدیدند. به مسیحی شدن کنستانتین در قرن چهارم میلادی و شروع درگیریها و تخریب جنبه الهی دین، دید منفی و از تکرار آن اکراه داشتند.
نگرش به دین همیشه به این شکل نبود. هنگامی که در سال ١۶٠۶ انگلیسیها با چند کشتی در شرق آمریکا پهلو گرفتند، التزام به مسیحیت و حضور در مراسم دینی الزامی بود و تخطی از آن با تنبیه مواجه میشد. بعد از تشکیل کلونی ها مراسم دینی جنبه قانونی نیز به خود گرفت. در میشیگان حضور همه مردم در کلیسا الزامی بود. در کنتیکت اعتقاد به خدایی غیر از مسیحیت و ابراز آن میتوانست با مجازات مرگ همراه شود. در ویرجینیا مسیحی بودن به نوعی اجباری بود و خاطیان با مجازات زندان روبرو میشدند و حتی دادگاه میتوانست حق حضانت فرزندشان را سلب کند. اولین دسته بردگان که در ١۶٣٠ به آمریکا رسیدند، با محدودیت بسیاری در انجام امورات دینی شان مواجه بودند. اولین گروه یهودی که از برزیل به نیویورک کنونی آمدند، با استقبال مواجه نشدند و تا مدتها مطرود بودند.
اما از اواخر قرن ١٧ با پیدایش افکار افرادی نظیر جان لاک به تدریج نگرش به دین تغییر کرد. اواخر قرن ١٨ حرکتهای استقلال طلبانه در آمریکا به تدریج قوت گرفت تا اینکه اعلامیه استقلال در ١٧٧۶ نوشته شد. یک دهه بعد در فیلادلفیا نمایندگان ١٣ ایالت برای تدوین قانون اساسی گرد هم آمدند.
در طول جنگ ١٢ساله با انگلیس اعتقاد سربازان به حمایت الهی و ایمان آنان به اینکه آمریکا سرزمین موعود و وعده داده شده خداوند است، بسیار پررنگ بود. و این باور انعکاس هر چند اندک در اعلامیه استقلال داشت. اما هنگام بررسی قانون اساسی رقابت بیشتر سیاسی و بر سر قدرت بود تا دینی. بیشتر منازعات بر سر تقسیم قدرت بین ایالتهای کوچک و بزرگ و چگونگی فرم دولت بود. در یک مورد هنگامی که بحث بالا گرفت، جفرسون با اشاره به آموزه های مسیحیت و توجه ویژه خدا به این سرزمین از آنها خواست تا هدف اصلی که همان تشکیل کشور آمریکاست را فراموش نکنند. بعد از اینکه ایالتها قانون اساسی را امضا کردند، ١٠ متمم به آن اضافه شد تحت عنوان لوایح حقوق شهروندی (bill of Rights) که ازادیهای زیادی را برای شهروندان تضمین میکرد.
مهمترین آن متمم اول آزادی تفکر و ادیان و متمم دوم آزادی حمل سلاح بود. نقطه تاریک آن اما مسأله برده داری بود. از سکوت قانون اساسی در برابر آن به chief moral compromise یاد میشود. ایالات جنوبی در برابر آن مقاومت میکردند و ممکن بود کلیت امضا قانون بله خاطر بیفتد. زخمی که کمتر از یک قرن بعد جنگهای داخلی را شروع کرد. از دید بخشی از مسیحیان برده داری با ارزشهای دینی و تاکید مسیح بر قلب رئوف در تناقض بود. این در حالی بود که بریتانیا در ١٨٣٣ برده داری را ممنوع کرده بود.
در زمان تصویب قانون اساسی مقرر شد تا در ایالتهای شمال یک خط فرضی برده داری ممنوع و در جنوب آن آزاد باشد. جرقه اختلافات و جنگ از مشخص نبودن وضعیت ایالتهای جدید زده شد. رییس جمهورها اغلب مسیحی معتقد بودند اما از انجام امورات دینی در موقعیت سیاسی اجتناب میکردند. هنگامی که یک کشتی حامل بیماران وبا به نیویورک رسید هزاران نفر جان خود را از دست دادند. از اندرو جکسون خواسته شد تا یک روز را روز دعا برای آنها اعلام کنند اما او نپذیرفت.
در ١٨۵٩ نظریه داروین و کتاب معروف او منتشر شد، سالی که آمریکا درگیر جنگهای داخلی بود و به تدریج توسط افکار عمومی شنیده شد. نظر کلیساها این بود که اگر شکل ظاهری متون دینی با یافته های علمی در تناقض است مشکل در تفسیر است و نه خود متن. مثلا خلقت شش روزه دنیا نمادین است و نه عینی. روزولت نیز مسیحی بسیار معتقدی بود و معروف بود که هیچگاه انجیل را از خود دور نمیکرد. حتی خود را یک موعظه گر مسیحی میدید. او با چاپ جمله in God we trust به دلایل دینی مخالف بود چرا که جمله ای بی روح شده و معنای خاصی بر روی اسکناسها ندارد.
یکی دیگر از مسایل مورد مناقشه، نگرانی اکثریت پروتستان آمریکا از مهاجرت کاتولیکها بود. روزولت با این نگرش هم مخالف بود و میگفت در دولتش کاتولیک، پروتستان و یهودی حضور دارند و انحصارگرایی دینی به هر شکلی را خطرناک میشمرد.
با شروع جنگ جهانی، آمریکا ابتدا وارد آن نشد. اما بعد از حمله ژاپن به جزیره پرل هاربر، همه چیز تغییر کرد. در سخنرانی فرانکلین روزولت در کنگره برای توجیه ورود به جنگ، وی گفت نمیتواند در جهانی که خدا آفریده یا جای هیتلر است یا جای ایمان به خدا.
یکی از پایه های سیاست خارجی آمریکا نیز مبتنی بر گفته های رییس جمهور آمریکا ویلسون بود که بیان کرد آزادی و ایمان هدیه های خداوند به سرزمین آمریکاست و آمریکا باید در بسط این دو در سایر نقاط دنیا تلاش کند. از آن به عنوان اصل ویلسونی یاد میشود.
عملیات D-DAY مهمترین نبرد متحدین در برابر آلمان نازی بود. در صورت شکست، دولت چرچیل منحل میشد، احتمالا روزولت در انتخابات بعدی شکست میخورد و آلمان فرصت بازیابی خود و حتی دستیابی به بمب اتم را پیدا میکرد. روز قبل عملیات مقرر شد تا یه متن هماهنگ دعا در تمامی روزنامه ها چاپ شود. روز بعد به صورت هماهنگ ١٠٠ میلیون آمریکایی به همراه روزولت از طریق رادیو برای سربازان خود دعا میکردند. کلیساها مملو جمعیت بودند، افرادی که فرزندانشان در جنگ بودند در مرکز شهر جمع شدند، دست در دست هم زانو زدند و دعا را تکرار میکردند، درحالیکه مردم دور آنها حلقه زدند.
رییس جمهور بعد از دوره جنگ جهانی دوم آیزنهاور نیز فردی به شدت مذهبی بود. در بازدیدی که از مرکز اسلامی واشنگتن داشت تأکید که دولت از حق آزادی همه ادیان به شکلی برابر حمایت میکند و فاصله گرفتن از آزادی چیزی جز نابودی دین نیست. جالب اینکه بعد از اتمام این مراسم، که برای احترام بدون کفش حاضر بودند، کفش تعدادی از نمایندگان کنگره جابجا شد.
کندی اولین رییس جمهور کاتولیک آمریکا بود اما تاکید میکرد اولین رییسجمهوری است که در خانواده کاتولیک به دنیا آمده. وی کمتر از گفته هایی با محوریت دین استفاده میکرد اما در بحبوحه جنگ سرد، در مقایسه با شوروی، آزادی در آمریکا را از جانب خدا اما آزادی در شوروی را از جانب حکومت میدانست و به همین دلیل اعتقاد داشت که اصلیت منشأ آزادی در آمریکا در نهایت باعث پیروزی آنهاست. در همین دوران دادگاه عالی آمریکا دو رای جنجالی داشت. ابتدا مراسم دعای مشترک را در مدارس دولتی نیویورک ممنوع اعلام کرد. در قدم بعدی انجیل خوانی و دعای شکرگزاری را در تمام مدارس دولتی آمریکا خلاف قانون اساسی دانست. این مسأله اعتراض گروههای مختلف مسیحی را برانگیخت. نظرسنجیها نشان میداد که ٨۵٪ موافق ان هستند، اما دادگاه پاسخ داد که اکثریت حق تحمیل عقاید خود را بر اقلیت ندارد.
در دهه هفتاد میلادی جنبش سیاهان برای حق برابر شروع شد. یکی از تاثیرگذارترین اتفاقات تظاهرات در شهر سلما در ایالت آلاباما بود. لوییز یکی از نزدیکان مارتین لوترکینگ رهبری این حرکت آرام را بر عهده داشت که ناگهان خود را در محاصره سربازان ایالتی دیدند. با امتناع تظاهرات کنندگان از پراکنده شدن، ناگهان همه چیز به خشونت کشیده شد. تصاویر آن در آمریکا پخش شد و افکار عمومی باور نمیکرد شاهد این صحنه ها در خاک آمریکا باشد. هشت روز بعد، لیندن جانسون قانون حق رای سیاهان را به کنگره برد. او از مشاوران مذهبی خود خواست تا نوشتن متن سخنرانی را بر عهده بگیرند. لوییس و مارتین لوتر که در بیمارستان صحبتهای ریس جمهور را تماشا کردند، بعدها گفتند که تصور کردند یک کشیش مسیحی در حال سخنرانی است. این قانون در نهایت تصویب شد و مقدمه ای شد بر تصویب دیگر قوانین حقوق برابر سیاهان.
در سال ١٩٧٣ دادگاه عالی حکم داد که سقط جنین در سه ماه اول بارداری قانونی است، که اعتراضات زیادی در پی داشت. کارتر هم اگر چه خود مسیحی معتقدی بود گفت علی رغم مخالفت قلبی دولت را ملزم به اجرای آن میداند و جانب دادگاه را گرفت.
ریگان از مسیحیان اونجلیک بود و بارها گفت که در دوران حیات خود آرماگدون را شاهد خواهد بود. جنگ آمریکا و شوروی را جنگ خیر و شر میدید و معتقد بود اگر انسان به حکومت خدا تن ندهد، یاغیان، نظیر شوروی، بر او حکومت خواهند کرد. در طول حیات آمریکا مناقشه بین کلیسا و حکومت همیشه جریان داشته و اصل کلی حاکم وجود دیوار بین آن دو بود. وابستگی هرکدام به دیگری را عامل نابودی هر دو میدانستند و این شعار جریان داشت: Divided we stand, together we fall.
شعار in God we trust بسیار شنیده شده. اما شعاری که کمتر دیده شده و خلاصه ای از چگونگی تقابل دین و حکومت، تنوع افکار، تضارب آرا و ادیان مختلف است و روی اسکناسها و نشان ملی آمریکا هم هست، در این شعار چکیده شده:
E Pluribus Unum
Out of many, one
منبع این نوشته کتاب:
این متن متعلق به یکی از کاربران توئیتر به نام جارد دایموند است. توییت اصلی رو در ادامه میتونید ببینید.