Neda
mydaily(s)
Published in
2 min readOct 7, 2015

--

دشواری های زاده شدن در ایران

منشیمون یه پسر 6 ساله داره که تازه رفته پیش دبستانی. داره واسم از دغدغه هاش تعریف می کنه، می گه پسرش از مدرسه میره خونه مامانش و آرایشگاه خواهرش هم اونجاست. حالا همه نگرانیش اینه که نره آرایشگاه خواهرش. می گه بهش می گم اگه بری اونجا زنگ می زنم پلیس بیاد ببردت. خیلی از پلیس می ترسه. می گم خب چرا نره؟؟؟ می گه آخه به چیزهای دخترونه خیلی علاقه داره می ره اونجا روحیه اش دخترونه می شه. اصرار می کنه بهم لباس صورتی براش بخرم، می گم بده، صورتی مال دختراس، می گه خب چی می شه مگه من صورتی دوست دارم. رفته آرایشگاه به خواهرم گفته بذار من خانوما رو آرایش کنم!

من دلم غنج رفته از شیرینی این بچه! می گم بابا خب گناه داره، نترسونش. چرا از پلیس می ترسه؟؟ می گفت آخه از هیچی نمی ترسید، ما تصمیم گرفتیم از پلیس بترسونیمش.

غصه می خورم، از اینکه چرا روحیه و شخصیت بچه ها رو نادیده می گیریم با کلیشه های بی معنامون. دلم از این خوشه که بچه های این دوره زمونه نه گفتن به خواسته های پدر و مادر رو بیشتر از نسل ما یاد گرفتن و سرکوب کردنشون سخت تره. ولی این از دردناکی قضیه کم نمی کنه.

هر وقت به بچه دار شدن فکر می کنم از تصور اینکه بچه ام تو همچین محیطی پرورش پیدا کنه وحشت زده می شم. تصورش هم وحشتناکه که معلمی برگرده به بچه اتبگه فلان رنگ یا فلان کار برای جنسیت تو مناسب نیست. همچین چیزی اصلا اینجا بعید نیست.

پ.ن. سیما خانوم تو ننویسی هم ما به هرحال درباره بچه می نویسیم! بهتره خودت راجع به حنا بنویسی!

--

--