Nahal Fa
mydaily(s)
Published in
2 min readMar 11, 2015

--

سكانس دو

جلوي بانك، نرسيده به ميدون ماشين را نگه ميدارد. از در سمت راست زني با قدي كوتاه و روسري رنگي، پياده ميشود. شيشه ي راننده، پايين است، آنقدري كه هوا بيايد. زن زيبايي سرتاپا سياه با ابروان پهن سياه و لبان كلفت نزديك ماشين ميشود. به شيشه ميزند:” خانم شيشه رو بكش پايين كارت دارم” راننده كه شلوار بنفشي به پا دارد باتعجب بدون اينكه شيشه را پايين بكشد ” بفرماييد”.” شيشه رو بده پايين ميخام فالت رو بگم” دختر راننده شوكه ميشود، با خنده و ترديد، انگشتان لاك زده اش را تكان ميدهد:” نه مرسي خانم نميخام” زن سياهپوش خنده اي ميكند و دندان طلايي عقل اش معلوم ميشود” نترس ،بزار فال امروزت رو بگم چي ميشه”. راننده مردد ميشود”نه، نميخام. مرسي” با خود ميگويد” نميخام يادم بيفته دوستش دارم .نميخام بدونم دوستم نداره ” زن سياهپوش كه ترديد را در چشمان دختر ميبيند، دستگيره ي در را ميگيرد و در ماشين را باز ميكند. دختر راننده ميترسد، فرياد كوتاهي ميكشد و با سرعت در را چنگ ميزند و ميبندد. شيشه را بالا ميدهد. زن سياهپوش، از صداي دختر ميترسد و زير لبي چيزي ميگويد و ميرود. راننده قلبش شروع ميكند به تند زدن،كليد قفل ماشين را ميزند. صداي باز شدن قفل شنيده ميشود. دختر با ترس از آيينه بغل مسيري كه زن سياهپوش رفته را مي نگرد. زن سراغ دوخانمِ ماشين عقبي ميرود و با آنها مشغول حرف زدن ميشود. دختر بازهم در را قفل ميكند، اما در قفل نميشود. گير كرده است. از آيينه، عقب را نگاه ميكند، زنِ سياهپوش هنوز با ماشين عقبي مشغول صحبت است. قفل در را ميزند، باز هم قفل نميشود. بدنش را ترس ،ناباوري و نفرت ميگيرد. درراباز ميكند دنبال سياهپوش برود كه در سمت راست باز ميشود و زن قدكوتاه ِروسري رنگي با دوكيسه در دست سوار ميشود. دختر راننده از جا ميپرد. با بغض نگاهي به زن كيسه به دست ميكند. زن در را ميبندد”چيزي شده؟” دختر نگاهش ميكند و ميگويد ” ببين”، قفل را ميزند و در قفل ميشود. زن كيسه به دست كه چيزي نميفهمد، دهانش باز مانده. دختر لحظه اي مبهوت ميشود وسپس ميگويد ” درِ تو باز بوود!” وخنده ي بلندي از آرامش سر ميدهد.

--

--