Pejvak
mydaily(s)
Published in
2 min readApr 30, 2015

--

پنج شنبه عصر

عصر پنج شنبه است. بیرون هوا به شدت ابری و تاریکه. فکر کنم داره بارونم میاد. از صبح همینطوری نم نمک بارون اومده. هر از گاهی شدید میشه و دوباره قطع میشه.

اینجا هوا اینطوریه. بارون که میاد همینطوری یهو واسه چند روز میاد. وسط روز هوا مثل شب تاریک میشه. تو محل کار که چراغا همیشه روشنن و فرقی نمیکنه که بیرون هوا ابری باشه یا آفتابی. هر چند، وقتی هر از گاهی سرتو بلند میکنی و میبینی بیرون چقدر هوا تاریکه، دلت میخواد پاشی بری یه لیوان چای درست کنی، بگیری دستت و بشینی دم پنجره.

امروز اینجام ساکت و آرومه. رئیس مریض بود و رفت خونه، بقیه بچه های تیم هم سرشون به کارشون گرمه. منم دارم تو اسپاتیفای با گوشی اهنگ گوش میدم و وسط پنجره های مختلف، ایمیل های کاری، ریپورت ها و کدهای اس کیو ال، هر از گاهی نگاهی هم به پنجره ساختمون میندازم. اینجام امروز ساکت و آرومه. تونستم امروز به یه سری کارای عقب مونده برسم، یه سری کارام هم هنوز مونده. هنوز یکی دو ساعتی به آخر ساعت کاری مونده، برای همین دلم نمیکشه یه کار جدید شروع کنم که ممکنه درگیرش شم زیادی تو این موقع. از اون طرف هنوز اونقدر دیر نیست که بشه رفت خونه.

خیلی ها از دوشنبه ها بدشون میاد، ولی به نظرم پنج شنبه طولانی ترین روز هفته است. دوشنبه ها معمولا بد نمیگذره، آدم سرحاله، انرژی داره، خوشحاله، پا میشه با انگیزه میاد سر کار که کارشو انجام بده. ولی پنج شنبه خیلی مزخرفه. اونقدر از هفته گذشته که کوفته ات کرده باشه، در ضمن هنوز به آخر هفته هم کلی مونده. معمولا هم واسه من پنج شنبه ها کند میگذره. هر چند امروز روز خوبی بود. به کارام رسیدم، هوای ابری بیرون رو هم دوست دارم. آهنگی هم که تو گوشمه خوبه. با ماشین هم نیومدم و قراره به زودی بیان دنبالم. حس خوبیه.

--

--