Neda
mydaily(s)
Published in
2 min readJul 12, 2015

--

ماجراهای خونه ما، قسمت دوم: وسواس

چندباری که اومده بودیم این خونه رو ببینیم، دیدیم در واحد روبروییمون حفاظ آکاردئونیش کشیده و قفل زده. پرسیدیم این واحد سکونت ندارن، بنگاهی گفت چرا، این واحد یه پیرزن و پیرمرد زندگی می کنن، لابد مسافرتن. وقتی اومدیم تو خونه دیدیم نه، یه پیرزن و پسرش هستن تو خونه و مسافرت هم نیستن، تو خونه حضور دارن ولی هربار که میرن و میان آکاردئونی رو می کشن و سه تا قفل بهش می زنن. ما هنوزم که هنوزه از همت و پشتکار اینا در روزی چندبار باز و بسته کردن این قفل ها متحیر و متعجبیم. گاهی فکر می کردیم شاید خاطره بدی از دزد دارن واسه همین بیش از حد حساسن.

حالا این داستان بماند. چند روز پیش تازه از سرکار برگشته بودیم، دیدیم زنگ در رو زدن، احسان در رو باز کرد، دید خانوم همسایه روبروییه، به احسان گفت به خانومت بگو بیاد. من رفتم، با نهایت ادب و احترام خواهش کرد برم تو خونه اش، رفتم، منو برد دم یکی از پنجره های اتاق خواب، بعد از اونجا گوشه تراس ما رو نشون داد. یه حاشیه باریک پشت نرده ها ار اونجا دیده می شد (توضیح اینکه اونجا پشت خونه محسوب می شه و از هیچ جایی هیچ دید دیگه ای نداره و هم خیلی کوچیکه و پشتش هم دارن ساختمون می سازن و پر گرد و خاکه و ما کلا ولش کردیم به امان خدا) گفت اونجا خاک گرفته، من خودم همیشه با تی تراس خودم رو تمیز می کنم سعی کردم لبه تراس شما رو هم تی بکشم، نشد، تو مثل دختر خودمی و از این حرفا. من در حالیکه سعی می کردم جلوی خودم رو بگیرم نخندم تو روش، مودبانه تشکر کردم که این موضوع رو بهم اطلاع داد و تمیزش می کنم حتما، از طرف دیگه باز خنده ام گرفته که این موضوع رو به احسان می گفتی خیلی صاحب نظرتر از من بود، حس کرده بود باید با خانوم خونه یواشکی در میون بذاره!! بعدش کلی خوشحال شدیم از اینکه هااا! این وسواس داره! معما واسمون روشن شده بود! جالبه که آدما واقعا متوجه نمی شن، که اگه من آبسسد هستم با گوشه تراس همسایه که باید کلی خم شم تا بتونم حتی ببینمش، این طبیعی نیست!

یاد مونیکا تو فرندز افتادم که رفته بود در خونه دختری که راس باهاش بیرون رفته بود و خونه اش کثیف بود، می گفت شب خوابم نبرده، اومدم تمیز کنم خونه ات رو. به نظرتون اگه در خونه رو باز بذاریم این خانومه میاد خونه مون رو تمیز کنه؟!

--

--