تنهایی و …؟

زمانی که دست از فرار برداریم…

Alireza Azimi
The Every things and the Nothings

--

همیشه، نمیشه از یه چیزای فرار کرد. هرچقدر هم فرار کنی باز هم جلوی راهت قرار میگیره

یکی از اون چیزهای که پای همیشه تعقیبته، تنهایی هست. کسی از کار این دنیا سر درنیاورد، که هرکی بهش دل بست، یه روزی بد آورد.

فرار از بزرگترین بعد وجودیم

تنهایی دیر یا زود مارو گیر میاره و دیگه اون زمان راه فراری ازش نیست. عاقلی بهم میگفت قبلش خودت دست از فرار بردار و بلاخره باهاش بشین سنگاتو وا بکن.

همیشه وقتی مشکلی پیش میاد میخوایم بریم پیش یه دوست تا باهاش صحبت کنم. یا وقتی هم که میخوام تنها باشم با یه آهنگ یا بازی یا فیلم خودمو سرگرم میکنم. ولی باز تنهایی منتظر میشینه تا روزی که دیگه هیچ فیلم و بازی و دوست و رفیقی نمونده باشه. صبرش خیلی زیاده.

وقتی دست از فرار برداشتم

وقتی میشکنم یا چیزی دلم رو خدشه دار میکنه. یا بهتر بگم یه اتفاقی که باعث میشه احساس بدبختی یا درد کنم…. بعد از اینکه از تکرار این شکستن ها خسته شدم. بلاخره دست از فرار برداشتم. دیگه نمی تونم تکرارش رو تحمل کنم. میخوام یکبار برای همیشه از این درد رها بشم.

دیگه اینبار نه دوستم رو برای تسکین دردم صدا میکنم و نه دیگه آهنگ و فیلمی برای به خلسه رفتن. اینبار نشستم و از پشت دردهام، غریبه ای سیاه خودش رو بهم نشون میده. کسی که همیشه ازش فرار کردم. دیگه بهش باج نمی دم. هرچقدر به سمتم نزدیک شد من هم یکقدم ترس رو از درونم پاک کردم.

نزدیک شد، نزدیکتر…

تا اینکه به فاصله مشاهده و زاویه تحلیلم رسید. نشست رو به روم. غریبه ای سیاه که توی زمان شکست و فِسردگی مثل یک قاتل سمج و ترسناک دنبالم میکرد الان رو به روم نشسته.

چشم در چشم

تنهایی من، غریبه ای که عمری دست از تعقیبم برنداشته بود. تصویری آشنا داشت، انگار به یک قاب نگاه میکنی. قابی که درونش آینه ای صاف و سیقلی داره با تمام وجودش تورو نشون میده.

تنهایی من تصویر خود من توی آینه تاریکی و بدبختی زندگیم بود. تنهایی من همون بعد وجودی من بود که همیشه ازش فرار کردم، همیشه باعث شرمساریم بود. مردی سیاه پوش که پوشیده توی خطاها و تمام بدی های که همیشه ازش فرار کردم.

آره وقتی تنها میشیم با خودمون رو به رو میشیم. ولی اون صورتی از خودمون که تجسمی از تمامی خطاها و بدی و کجی های هست که تمام عمر مرتکب شدیم. رو به رو شدن با این غریبه خیلی سخته. چرا که پذیرفتن اشتباهاتمون توهم و امنیت کاذبی که برای خودمون ساختیم که احساس کنیم همه چیز خوبه و من خوشحالم فرو بریزه.

برای همینه که ترسناکه، برای همینه که همیشه ازش فرار میکنیم. دائما در حال مرتکب شدن خطاهای هستیم که موجب بدبختی و سختی هامونه ولی باز هم نمی خوایم بپذیریمش و همیشه دیگران مقصرند یا لیاقت ندارند. ولی هرجا که بریم آسمون همین رنگه، از این غریبه راه فراری نیست. تنهایی ما سایه خود ماست. که تنها در تاریکی و نبود نور نا پدید میشه.

و فکر نکنم کسی بخواد توی تاریکی و بدبختی فرو بره. پس اگر این تاریکی مثل یک سایه دنبالمونه به خاطر حضور خورشید الهی هست که همیشه خوبی و سعادت مارو میخواد و به گفته آیه 154 آل عمران

وَ لِيَبْتَلىِ‏َ اللَّهُ مَا فىِ صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ مَا فىِ قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ

خدا آنچه را كه در سينه داريد آشکار (بلوا) میکند و دلهايتان را پاك مى‏گرداند و خدا به آنچه در دلهاست آگاه است

تنهایی من تمام قسمتی های از من هست که با خطاهای من آلوده شده و دلیل عمده مصیبتهای زندگی منه. بلاخره باید باهاش رو به رو شم. بشینم کنارش، چشم در چشم همدیگه، صحبت کنیم

ازش دلیل تمام بدبختی هامو بپرسم و اونم برام تمام سیاهی ها دستان و عملکردها و باورها و عادتهای رو نشون بده که جلوی نور و بانیه تاریکی رو بهم نشون بده.

بهترین گفتگوی دو نفره ای که میشه کرد. بارها و بارها باید به پای این غریبه نشست. غریبه ای که از دوست نزدیکتر و خیر خواه تره. صحبت های که اگر جرات کنیم باهاشون رو به رو بشیم راه طلوع خورشید زندگی رو بهمون نشون میده.

من فرار نمیکنم و خواهم نشست تا غریبه از دل تاریکی از بین سایه ها بیرون بیاد و کنارم بشینه و چشم در چشم هم از تمام ریشه های مصیبتها و سختی ها صحبت کنیم و بعد از اون برای پیدا کردن راه بیرون اومدن از دره تاریکی ها و رسیدن به قله سعادت حرکت کنم.

از تو غریبه تاریک و ترسناک درونم تشکر میکنم که صادقانه بزرگترین درسهای زندگیم رو بهم هدیه دادی

--

--

Alireza Azimi
The Every things and the Nothings

I think i can do better.so I am trying harder on myself.BusinessProcessAnalyst,Developer,Researcher-Innovation,Create,thinking,Ideate are my favorites